ان الله لا يغير ما بقوم حتى يغيروا ما بأنفسهم ... باز بايد سرنوشت از سرنوشت خاتمي در سمينار "نقش مذاهب در ايجاد صلح" عدالت بدون آزادي، توهمي از عدالت است امید داریم در سال جدید تمام خواست های ملت ایران محقق شود به وبلاگ قسمتی با نام 8 دولت 8 کابینه اضافه شده که به معرفی کابینه ی 8 دولت ایران می پردازد و تصاویر و مقالاتی پیرامون این 8 کابینه ارائه می شود از این پس قسمتی با نام حوادث خیابانی به وبلاگ اضافه می شود که شرح حوادثی که در جلوی چشم نگارنده ی این وبلاگ رخ داده است را ثبت می کند

۱۳۸۹ آذر ۲۱, یکشنبه

روزها ی هاشمی رفسنجانی(طنز)

روزها بر هاشمی رفسنجانی چگونه می گذرد؟
یکی از مسائل مهم سیاست " دفتر رئیس جمهور" است، منظورم همان دفتری است که منشی ‏رئیس جمهور در آن یادداشت می کند که چه اتفاقاتی در روز گذشته افتاده است. حتما شما هم ‏دوست دارید ببینید در آن دفتر چه چیزی نوشته شده است. با توجه به اینکه من فرض را بر ‏این گذاشتم که هر چیز محالی ممکن است محال نباشد، چون فرض محال هم محال نیست، به ‏همین دلیل خودم امکان ریاست جمهوری را برای افرادی مانند رضا پهلوی، ابراهیم یزدی، ‏هوشنگ امیر احمدی و شیرین عبادی هم فراهم کردم. فرض دیگر ما این است که دفتری که ‏می خوانید یادداشت های روز شانزدهم آذر سال 1389 است و فرض بر این است که هاشمی ‏رفسنجانی رئیس جمهور شده است.
(بقیه را بخوانید در ادامه مطالب‏)


اکبر هاشمی رفسنجانی
ساعت هفت و نیم صبح: حاج آقا و آقا محسن و مهدی و یاسر و فاطمه خانم آمدند. جلسه هیات ‏دولت تشکیل شد. عفت خانم از خانه زنگ زدند و پیغامی دادند که برای حاج آقا بردیم. گفتند ‏به عفت بگوئید شب خودم می روم. ‏
ساعت ده صبح: جلسه هیات دولت تمام شد و محمد آقا پسر حاج آقا [به قول فرنگی ها ‏سخنگوی دولت] مصاحبه مطبوعاتی داشت، خبرنگار کیهان سووال نامربوط کرد و حاجی ‏جواب نداد. ‏
ساعت ده و نیم: سفیر سوئیس آمد و با حاج آقا دیدار رسمی داشت، حاج آقا احمدی نژاد از بیت ‏زنگ زد و پرسید در جلسه چه خبر بود، برای آقا می خواست، گفتیم هنوز جلسه شروع نشده. ‏آقا محسن گفت هیچ گزارشی را بدون نظر ایشان بالا نفرستیم. ‏
حاج آقا خاتمی تماس گرفت و پیغام داد که فکری برای آزادی ابراهیم نبوی و مسعود بهنود از ‏زندان بکنید، خیلی ناراحت بود. محمد آقا با ایشان صحبت کرد. قرار شد زنگ بزنیم به حاج ‏آقا محسنی اژه ای رئیس قوه قضائیه. ‏
ساعت یازده و ده دقیقه: آقای نجفی وزیر علوم زنگ زده و گفت دانشگاه تهران شلوغ است، ‏نیروی انتظامی دانشجویان را کتک زده و صد تایی را گرفتند. به حاجی خبر دادیم، گفتند فعلا ‏دارم روی برنامه بیست ساله کار می کنم. آقا محسن با سردار نقدی فرمانده ناجا تماس گرفت، ‏سردارش را حذف کرد و نقدی معامله کرد جواب داد. یعنی بالاخره یک آشنا پیدا کردیم و از ‏طریق معاون مالی ناجا که کرمانی است نقدی به نقدی پیغام دادیم ول کنند بچه ها را. نقدی ‏گفت بچه نیست بهنود صد سالش، دارد برای بازجوها از قوام السطنه تعریف می کند. ‏
ساعت دوازده و نیم: حاجی حجازی تماس گرفتند و گفتند در امور ناجا دخالت نکنید. حاجی ‏عصبانی شد و خودش تماس گرفت، گفتند آقا مشغول نماز جماعت هستند. قرار شد بعد از نماز ‏جماعت زنگ بزنیم.‏
ساعت یک و نیم: از دفتر کاک جلال تماس گرفتند و حاجی با طالبانی حرف زدند، قرار است ‏حاجی شب برود به بغداد و با آمریکایی ها دیدار سه جانبه داشته باشند. طالبانی گفت که نیم ‏ساعت قبل آقای حجازی تماس گرفتند که احمدی نژاد به عنوان نماینده ایران می رود. حاجی ‏گفت اینطور نیست، من خودم می آیم. طالبانی گفت اگر احمدی نژاد بیاید من نیستم.‏
ساعت دو و ده دقیقه: حاج آقا احمدی نژاد از بالا زنگ زد و گفت قرار است به عنوان نماینده ‏رهبری و دولت برود به بغداد، گفت ما با بغداد و حاج صادق خرازی هماهنگ کنیم. ما هم ‏گفتیم خودتان هماهنگی کنید. عصبانی شد. ‏
ساعت سه و بیست دقیقه: حاج آقا، همراه با آقای نجفی و خاتمی رفتند برای برگزاری مراسم ‏شانزده آذر در دانشگاه تهران، قرار است برای جمعیت استادان دانشگاهها سخنرانی کنند. ‏عفت خانم زنگ زدند و گفتند با فائزه برای مراسم خودشان می روند.‏
ساعت چهار و بیست دقیقه: فرماندهی ناجا تماس گرفت و خبر داد که عده ای مشکوک جلوی ‏کنسولگری آمریکا جمع شدند و علیه آمریکا شعار می دهند. محمد آقا هاشمی با فرماندهی ‏صحبت کرد و گفت شدیدا جلوی آنها را بگیرند. فرماندهی ناجا هم گفت ما جلوی مردم نمی ‏توانیم بایستیم. ‏
ساعت چهار و سی و دو دقیقه: حاج صادق خرازی تماس گرفت و گفت دستور بدهیم جلوی ‏جمعیت را بگیرند. گفت ویلیام برنز به وزارت خارجه زنگ زده و گفته است شما تعهد دادید ‏که از کنسولگری حفاظت کنید. گفته که اگر نمی توانید جلوی آنها را بگیرید خودشان زنگ ‏بزنند با احمدی نژاد رییس دفتر حرف بزند. آقا صادق مواردی را فرمودند که گفتند یادداشت ‏نکنیم. آدم مودبی نیست بطور کلی. ‏
ساعت چهار و سی و هشت دقیقه: از کنسولگری آمریکا زنگ زدند و گفتند وضعیت آنجا ‏خطرناک است. زنگ زدیم به حاجی، تلفنش بسته بود، زنگ زدیم به عفت خانم. عفت خانم ‏گفت خودم می روم جلوی کنسولگری.‏
ساعت پنج و ده دقیقه: حاج آقا از مراسم مستقیما به دفتر برگشتند، نگران عفت خانم بودند. ‏فائزه تلفن زد و ایشان را پیدا کرد و رفع نگرانی شد. ‏
ساعت پنج و بیست دقیقه: از بالا زنگ زدند و حاج آقا احمدی نژاد گفتند که با وزارت خارجه ‏آمریکا تلفنی صحبت کرده و ایشان با نیروی انتظامی هماهنگ کرده که جلوی تظاهر کننده ها ‏را بگیرند، فعلا کنسولگری آرام است.‏
ساعت پنج و سی دقیقه: اعضای محفل تفسیر موضوعی قرآن آمدند و برای جلسه خدمت حاج ‏آقا رفتند، فیش های تحقیقات را آقا یاسر با بی ام و خودش فرستاده بود و به موقع رسید. قرار ‏است به محض تمام شدن جلسه بروند فرودگاه برای پرواز به بغداد.‏
ساعت شش و ده دقیقه: از بالا تماس گرفتند و آقا با حاجی صحبت کردند. حاجی یادداشتی ‏فرستاد که آقای احمدی نژاد به عنوان نماینده دولت و وزارتخارجه برای مذاکرات سه جانبه به ‏بغداد برود. نامه را تنظیم کردیم و برای همه فرستادیم.‏
ساعت هفت و بیست دقیقه: حاجی از جلسه بیرون آمد و رفت دستشویی، خیلی عصبانی بود و ‏لبخندی زد. ‏
ساعت هفت و چهل دقیقه: از دفتر طالبانی تماس گرفتند و گفتند احتمالا دیدار سه جانبه امشب ‏در بغداد لغو می شود. به بالا خبر دادیم. ‏
ساعت هشت و نیم: عفت خانم آمد دفتر و با حاج آقا رفتند. اخبار صدا و سیما اعلام کرد که ‏حاج آقا احمدی نژاد برای دیدار سه جانبه ایران و عراق و آمریکا به بغداد رفت. ‏
ساعت نه و بیست دقیقه: از دفتر طالبانی زنگ زدند و گفتند دیدار سه جانبه به دلیل بیماری ‏آقای طالبانی لغو شده است. زنگ زدیم به حاجی، تلفن شان قطع بود.‏
ادامه ماجرا.....: دفتر یادداشت روسای جمهور بعدی یعنی محمد خاتمی، باقر قالیباف، علی ‏لاریجانی، ابراهیم یزدی، محسن سازگارا، رضا پهلوی، عبدالله نوری، مهدی کروبی، هوشنگ ‏امیر احمدی و شیرین عبادی را در روزهای آینده خواهید خواند، لطفا چنانچه از اینها خوشتان ‏نیامد و رئیس جمهور جدیدی پیشنهاد دارید، برایم بنویسید تا دفتر او را هم بنویسم.‏
(مقاله ای از ابراهیم نبوی‎)

0 نظرات:

ارسال یک نظر

 
طراحی و فارسی سازی توسط میثاق اختر(misagh akhtar) | برای مشاهده بهتر وب سایت لطفا از جستجوگر firefox استفاده کنید