کارگاه آموزشی مبانی روزنامهنگاری آنلاین برگزار شد
از سوی دفتر مطالعات و برنامهریزی رسانهها کارگاه آموزشی «مبانی روزنامهنگاری آنلاین» برگزار شد.به گزارش روابطعمومی دفتر مطالعات و برنامهریزی رسانهها آقای کتابدار کارشناس علوم ارتباطات و استاد دانشگاه، مبانی روزنامهنگاری آنلاین را با تکیه بر فناوری وبلاگ برای دانشجویان تشریح کرد.
براندازی با مثلث اینترنت
در جهان امروز در مورد برانداز بودن یا نبودن اینترنت دو دیدگاه شایع وجود دارد که دسته ی اول بر این باور هستند که اینترنت با محوریت مثلث برانداز تویتر-فیس بوک و یوتیوب و با کمک رسانه های دیگری چون شبکه های ماهواره ای و تلفن همراه می تواند به سادگی کشورهایی با حکومت های دیکتاتوری را دچار دگرگونی کند و به سوی دمکراسی و آزادی سوق دهد و برای آن نیز کشورهایی چون مصر و تونس را مثال می زنند.
۱۳۹۰ اردیبهشت ۹, جمعه
براندازی با مثلث اینترنت
Posted by bihijab on ۲۰:۱۶
سید میثاق اختر- misagh_weblog@yahoo.com شنبه 10 اردیبهشت 1390(30/04/2011 )
در جهان امروز در مورد برانداز بودن یا نبودن اینترنت دو دیدگاه شایع وجود دارد که دسته ی اول بر این باور هستند که اینترنت با محوریت مثلث برانداز تویتر-فیس بوک و یوتیوب و با کمک رسانه های دیگری چون شبکه های ماهواره ای و تلفن همراه می تواند به سادگی کشورهایی با حکومت های دیکتاتوری را دچار دگرگونی کند و به سوی دمکراسی و آزادی سوق دهد و برای آن نیز کشورهایی چون مصر و تونس را مثال می زنند.
از سوی دیگر و در دیدگاه مقابل افراد نظر دیگری دارند و بر این باور هستند که اینترنت به راستی نمی تواند تنها عامل تغییر در کشور های گرفتار حکومت های غیر مردم سالار باشند و مثال آنها برای اثبات این ادعا ایران است.
اما آنچه به واقعیت نزدیکتر است و بسیاری از مخالفان نیز بر این باور هستند این است که اینترنت برای حکومت های دیکتاتوری یک خطر جدی است و حیات دیکتاتورها در گرو موفقیت آنها در کنترل گردش آزاد ایده ها و اطلاعات است.
به واقع نمی توان اینترنت را عامل اصلی دگرگونی دانست و نقش مردم آگاه را نادیده گرفت و به طور مثال نقش طارق طیب (کوبنده پاک) در تونس را برای بیداری هم میهنانش کم رنگ در نظر گرفت اما باید قبول کرد که آگاهی بدست آمده توسط مردم امروز مدیون اینترنت است و همین اینترنت است که می تواند آزادی و دمکراسی را هم چون یک نرم افزار کامپیوتری سودمند در همه جای دنیا منتشر نماید و در اختیار کاربران تشنه ی آن قرار دهد. باید پذیرفت که اگر انقلاب مشروطه انقلاب روزنامه ها و شبنامه ها – انقلاب ایران انقلاب زیراکس و نوار کاست بوده ، انقلاب امروز مردم خاورمیانه انقلاب اینترنت است.
در نگاهی آماری نیز شاید بتوان دلیل موفقیت شهروندان یک کشور را در پیروزی اعتراضات برخاسته در کشورهای منطقه خاورمیانه در چند ماه اخیر بررسی کرد.
ضریب نفوذ اینترنت در تونس 33 درصد و ضریب نفوذ تلفن همراه 85 درصد است.
ضریب نفوذ اینترنت در ایران 43/2 درصد و ضریب نفوذ تلفن همراه 55 درصد است.
ضریب نفوذ اینترنت درمصر 8/3 درصد و ضریب نفوذ تلفن همراه 140 درصد است.
ضریب نفوذ اینترنت درسوریه7/7 درصد.
است. Internetworldstats آمارها به گزارش پایگاه اینترنتی
حال بر این آمار باید محدودیت های اعمال شده توسط دولت های این کشورها را نیز افزوده مانند این که در ایران پر بیننده ترین صفحه از لحاظ بازدید صفحه ی فیلترینگ این کشور است که خود حاکی از فیلترینگ شدید در این کشور و محدودیت اعمال شده بر روی اینترنت، پس می توان این طور نتیجه گرفت که درصد موفقیت مردم کشورها نیز در پیروزی علیه حکومت های دیکتاتوری خود رابطه ی بسیاری با این آمارها دارد و اینگونه قابل توجیه هستند.ضمنا باید دانست که حدود 60 درصد جمعیت منطقه خاورمیانه زیر 30 سال هستند.
سوریه در چند ماه اخیر دسترسی به فیس بوک را ممکن ساخت در صورتی که بسیاری می دانند سیاست اصلی این کشور جداسازی خود از جهان است که مهم ترین عامل بازدارنده ی رشد اقتصادی و حل مشکل بزرگی به نام بیکاری در این کشور است. پس این طور می شود که مردم این کشور از طریق همین اینترنت متوجه این مشکلات شده و دیگر 30 سال وضعیت فوق العاده در این کشور را تاب نیاورده و دست به اعتراضات گسترده می زنند.حال از بین تمامی کشورها و حکومت های موجود در آنها، حکومت های توتالیتر شروع به مبارزه با این ابزار کسب آزادی می کنند، بیشتر به صورت محدود کردن اینترنت و به شکل کم رنگ تر استفاده از این ابزار برای ایجاد ایدئولوژی برای پیشبرد اهداف غیر دمکراسی خواهانه خود که به دلیل ساختار آزادی طلبانه ی اینترنت به موفقیت کمتری در این حوزه دست پیدا می کنند.
بدین سان این حکومت ها از اینترنت و ابزارهای اجتماعی آن به خصوص تویتر- فیس بوک و یوتیوب با نام مثلث براندازی یاد می کنند. این گونه می توان عدم موفقیت مردم در کسب آزادی را در کشورهایی چون ایران توجیه نمود.
تحولات در منطقه خاورمیانه و کشورهای عربی به سادگی بیانگر این موضوع بود و با تشکیل و رشد وبلاگ ها – مجلات اینترنتی و... در شهرهای آزاد شده لیبی بالافاصله بعد از آزادی از دست دیکتاتور فرسوده این کشور (معمر قذافی) و کشورهای دیگر چون مصر و تونس اهمیت اینترنت در سطح آگاهی مردم و نقش آن را در دنیای امروز روشن کرد.چنانکه به بیان همین دیکتاتور فرسوده (معمر قذافی) در نصیحتی که خطاب به مردم تونس از شبکه دولتی لیبی پخش شد می گوید: شما به راستی به اینترنتی که هر دیوانه ای- هر مست لایعقلی هرچه می خواهد می تواند در آن بنویسد اعتماد دارید؟ چطور ممکن است؟ آیا باید به همین سادگی آنچه در اینترنت می آید باور کنید و قربانی شوید؟ آیا این درست است که ما قربانی فیس بوک و یوتیوب شویم؟ اینترنت دارد به ما می خندد و کشورهای مان را ویران می کند.سخنانی که تمامی دیکتاتورها می زنند و امثال آن را امروز در کشورهایی چون سوریه و... این روزها زیاد می شنویم.
کشورهای دیگر نیز گرفتار دیکتاتورهای حکومتی خود هستند با دنبال کردن همین مش آزادی خود را از طریق همین مثلث برانداز دیکتاتوری دنبال می کنند.
برچسبها:
مقالات و تحلیل های اختصاصی
|
۱۳۹۰ فروردین ۲۲, دوشنبه
لطفا قاطی نفرمائید(طنز)
Posted by bihijab on ۱۰:۲۰
در مشابه سازی این دو، یعنی آیت الله خمینی و شاه با میرحسین موسوی اشتباهاتی می کنید.
جناب آقای رأفت، مصاحبه دیرهنگام و ضروری شما را خواندم. این مصاحبه به حقیقتی اشاره می کند که 32 سال قبل رخ داد. آیت الله خمینی که عمری در نجف و در میان روحانیون زندگی کرده بود، توسط گروهی از نیروهای اپوزیسیون خارج از کشور، که شامل آقایان یزدی، قطب زاده و بنی صدر و در برخی موارد خود آقای رافت بودند، به عنوان رهبر جنبش ضد دیکتاتوری محاصره شد و بنا شد که ایشان هر چه می گوید، به زبانی که برای جهانیان قابل قبول باشد، ترجمه شود. چنانکه از سخنان آقای رافت برمی آید، آیت الله خمینی حرف خودش را می زد و اصلا کاری نداشت که کسی خوشش می آید یا نه، این دوستان کلمات آیت الله را چنان ترجمه می کردند که در رسانه های جهان مورد قبول واقع شود. این وسط چه کسی مقصر بود؟ آیا آیت الله خمینی دروغ می گفت؟ یا مترجمانی مانند آقای یزدی و بنی صدر و قطب زاده و رافت دروغ می گفتند؟ اگر آیت الله خمینی شخصیت ارتدوکسی داشت، تاوان این توهم را چه کسی باید بدهد؟ البته بسیاری از آن افراد، از جمله مرحوم قطب زاده که اعدام شد، یا آقای یزدی که تازه چند روز است برای چندمین بار از زندان بیرون آمده یا آقای بنی صدر که بارها اعتراف کرده که ساختن چهره ای وجیه الرسانه را برعهده داشت، و به تاوان همین کار سالهاست در تبعید زندگی می کند، داده اند. طبیعی است که این کار زشتی است که حرف های یک رهبر مذهبی ارتدوکس را تغییر بدهیم، و آن را تبدیل به یک رهبر دموکرات کنیم. ولی جدا از همه اشتباهات آیت الله خمینی ، مقصر این سوء استفاده کیست؟
کتابهای آیت الله خمینی در همان زمان، در مقیاس یک میلیون تیراژ در ایران منتشر شده بود، حتی همان کتاب حکومت اسلامی توسط همسر آقای بنی صدر به فرانسه ترجمه شد و در این کشور منتشر شد. همه کسانی که مترجم آیت الله خمینی بودند، می دانستند که ایشان نظرش چیست، منتهی فکر می کردند که می توانند فعلا چهره وجیه الرسانه ای از ایشان درست کنند و بعدا هم در ایران کنترلش کنند و بعد از سقوط شاه هر چه می خواهد بشود و شد آنچه شد.
جناب آقای رافت!
من فکر می کنم شما در مشابه سازی این دو، یعنی آیت الله خمینی و شاه با میرحسین موسوی اشتباهاتی می کنید. دوستان جوان شما درست می گویند که «ما با شما متفاوتیم که جوانهای آن زمان بودهاید، و اشتباهات شما را نمیکنیم» میرحسین موسوی نه سخنگویی داشته که حرفش را تغییر دهد، نه ادعایی داشته که کسی دیگر برخلاف آن را نشان دهد. رهبری جنبش هم بطور طبیعی و در جریان یک انتخابات به گردن موسوی افتاده است. واقعا چه کسی از موسوی بت ساخته است؟ اصلا چه کسی می داند که روز تولد موسوی کیست که آن را جشن بگیرد؟ به گفته خودتان آقای موسوی عقایدش را بطور واضح بیان می کند و روی آن هم پافشاری می کند.
شما گفته اید که " اینکه روز تولد آقای موسوی به روزی تبدیل شود که مردم باید به خیابانها بیایند، مرا به یاد «۴ آبان» میاندازد، روز تولد شاه. هیچ تفاوتی با آن نمیبینم. با این تفاوت که آقای موسوی رسما هیچکاره است، و محمد رضا شاه پادشاه مملکت بود." چه کسی به شما گفته که مردم یا سبزها روز تولد موسوی را جشن گرفته اند؟ مگر می شود در ایران و در خیابان روز تولد موسوی را جشن گرفت؟ اگر کسی به دعوت موسوی به خیابان می آمد، یا کتک می خورد، یا زندان می رفت، یا مورد تجاوز قرار می گرفت. خودش هم که از همان روزی که وارد مجادله با حکومت شد، تحت نظر بود و حالا هم که در خانه اش زندانی است. این چه شباهتی دارد با جشن چهارم آبان که دولت و نیروهای حکومتی همه موظف بودند، جشن بگیرند؟ نکند شما موسوی و خامنه ای را عوضی گرفتید؟ دو نفر از اقوام میرحسین موسوی در جریان اعتراضات زندانی شدند و یکی کشته شد و او حتی از مردم نخواست که در این مراسم شرکت کنند.
می فرمائید: " تبدیل مساله فوت پدر آقای موسوی به یک مساله ملی، و یا تفاوتگذاری بسیار بین حبس خانگی یا حصر آقای موسوی و دیگران، حتی آقای کروبی، فکر میکنم همان تکرار اشتباههای گذشته است." کاش قدری انصاف داشتید. یک نامزد ریاست جمهوری که مدعی است رای او را دزدیده اند، مردم هم در این مورد توافق دارند، شما هم ظاهرا معترفید که انتخابات با تقلب انجام شده، پدرش می میرد. به او اجازه نمی دهند بالای جسد پدرش بیاید، و اجازه تشییع جنازه هم نمی دهند. مجلس ترحیم را هم لغو می کنند. کجای این مساله یک مساله ملی است؟ اینکه عده ای از دوستداران موسوی فوت پدرش را در اینترنت تسلیت بگویند و حتی بخاطر تسلیت به او مورد عتاب و خطاب حکومت قرار بگیرند، این چه " بت سازی" است. در همه جای دنیا رایج است که وقتی پدر کسی می میرد، فرزندانش سر قبر او می روند و او را تشییع می کنند، حتی اجازه چنین چیزی را هم به موسوی ندادند، بی انصافی نیست که بگوئید فوت پدر موسوی تبدیل به مساله ملی شد؟
فرموده اید: " من فکر میکنم که مردم باید صحبتهای آقای موسوی را گوش کنند، وتفسیر خودشان را از این حرفها ندهند. خیلی از جوانها فکر میکنند که آقای موسوی این سخن را تاکتیکی مطرح میکنند، همانطوری که ۳۲ سال پیش برخی از همدورهایهای من فکر میکردند که آقای خمینی تاکتیکی آن حرفها را میزدند، در صورتی که تاریخ ثابت کرد که آن حرفها تاکتیکی نبودند، ایشان معتقد به مسالهای بودند و عمل کردند. آقای موسوی هم به قانون معتقدند و نمیخواهند قانون اساسی دیگر را جانشین آن بکنند." به نظر می رسد شما دو چیز را قاطی کردید، بد جوری هم قاطی کردید، آیت الله خمینی رفته بود به فرانسه، و در آنجا حرف خودش را می زد، و هر چیزی هم می خواست می گفت، عده ای از دوستان شما هم حرف ایشان را بصورتی دموکراتیک مطرح می کردند. آیت الله خمینی در پاریس بود و هیچ فشاری هم روی او نبود. حالا میرحسین موسوی در تهران، در بازداشتگاهی که معلوم نیست کجاست، و تا پیش از آن تحت حفاظت و مراقبت دائمی، حرف های خودش را می زد، و مجلس و قوه قضائیه و وزارت اطلاعات بارها خواستار اعدام او شدند. به نظر شما این دو موقعیت یکی است؟ متوجه تفاوت این دو موقعیت نمی شوید، یا خودتان را به راه دیگری می زنید؟
نوشته ای از ابراهیم نبوی
اشتراک در:
پستها (Atom)